×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

yadegaran marg

بودا

بودا به دهي سفر کرد.
زني که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وي باشد.
بودا پذيرفت و مهياي رفتن به خانه‌ي زن شد.

کدخداي دهکده هراسان خود را به بودا رسانيد و گفت :

�اين زن، هرزه است به خانه‌ي او نرويد �

بودا به کدخدا گفت:
� يکي از دستانت را به من بده�
کدخدا تعجب کرد و يکي از دستانش را در دستان بودا گذاشت.

آنگاه بودا گفت :
�حالا کف بزن� کدخدا بيشتر تعجب کرد و گفت: � هيچ کس نمي‌تواند با يک دست کف بزند�

بودا لبخندي زد و پاسخ داد:
هيچ زني نيز نمي تواند به تنهايي بد و هرزه باشد، مگر اين که مردان دهکده نيز هرزه
باشند.

بنابراين مردان و پول‌هايشان است که از اين زن، زني هرزه ساخته‌اند.
برو و به جاي نگراني براي من نگران خودت و ديگر مردان دهکده ات باش
چهارشنبه 28 دی 1390 - 3:31:15 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم